طنزسرتراشیدن
(سرم را سری متراش، ای استاد سلمانی)
(که من هم در دیار خود،سری دارم وسامانی)
قطعاً سروده ی یک نفر زندانی بوده که در بدو ورود باید سرش را می تراشیدند. واین زندانی که قبل از ورودش به خیال خود شخصیتی داشته و به قول امروزی ها برو بیایی داشته حالا به دلایلی به این روز افتاده که سرنوشت اورا به زندان انداخته، واین شخص به یاد گذشته اش چنین سروده البته خدای ناکرده به هیچ فرد زندانی توهین نشود، چون بالاترین زندان ، زندان نفس است .وافراد مهمی به زندان رفته و خواهند رفت از دانشمندان گرفته تا علما ومعصومین و انبیا اما اگر کسی خلاف کار باشد همه جابرای اوزندان است .واگر خلافی هم نکرده زندان هم برای او زندان نیست مثل ابن سینا که به او گفتند زندانی تو تمام شده گفت احازه بدهید کتابم را بنویسم بعد خودم میروم
سرم را سری متراش، ای استاد سلمانی
که من هم در دیار خود،سری دارم وسامانی
اما بعضاً سربازان از این شعر خوششان آمده و وقتی در دیار غربت ودور از خانواده قرار می گیرند مخصوصا ً اگردر یک روزتعطیل که دوستانشان به مرخصی رفته وایشان یا به علت بعد مسافت یا فقر مالی یا اینکه نگهبان بوده و یا از مرخصی محروم شده حالا روی تخت آسایشگاه لمیده ودست به قلم شده واین شعر را زیر تخت آسایشگاه می نویسد تا کمی آرام بگیرد و بغضی بترکاند، هرچند که سربازان دوره بعدی که روی این تخت می لمند با خواندن این اشعارداغی تازه تر می کنند و همچنین اشکی سرازیر...
حالا ما با این شعر یک شوخی شاعرانه کردیم که ابتدا در طنز و سپس در حماسه سربازی می آوریم که الحق نوع حماسی شاید توان واقعیت را داشته باشد که ندارد
***
سرم را سری متراش، ای استاد سلمانی
که این سر میشود عریان، چولیموهای عمانی
***
سرم را سری متراش، ای استاد سلمانی
که این موپیچشی زیبا،کلاگیسی است پنهانی
***
سرم را سری متراش، ای استاد سلمانی
نمی رم مرخصی دیگر ،درکوچه ومیدانی
***
سرم را سری متراش، ای استاد سلمانی
که بوی قرمه سبزی داد، حتی نزد بریانی
***
سرم را سری متراش ،ای استاد سلمانی
که این سر آرزو دارد، شود عمان سامانی
***
سرم را سری متراش، ای استاد سلمانی
که چو میم را دهند برتو، تو هم گردی مسلمانی
***
سرم را سری متراش ای استاد سلمانی
مگرمو میکند انکار، هرحکمی وفرمانی
***
سرم را سری متراش ، ای استاد سلمانی
اضافه خدمتم تنبیه، هرقدری که میدانی
***
سرم را سری متراش، ای استاد سلمانی
چون ار ناشی نباشی تو، بدانی قدر مهمانی
***
سرم را سری متراش، ای استاد سلمانی
که در گوشت کنم پچ پچ ، من آن اسرار پنهانی
***
سرم را سرسری بتراش ای استاد سلمانی
که این سر در دیار خود نه سر دارد نه سامانی
***
اما در حماسه سربازی باید آورد
****
سرم را سری متراش، ای استاد سلمانی
که این سر ارزشی دارد، تو قدرش را نمیدانی
****
سرم را سری متراش، ای استاد سلمانی
که این سر ارزشی دارد، نه هر موئی که هرجانی
****
سرم را سری متراش ، ای استاد سلمانی
که قسم خورده این سرباز، شود فدای ایرانی
****
سرم را سری متراش، ای استاد سلمانی
که این سر میشود خونین، برای خاک ایرانی
****
سرم را سری متراش، ای استاد سلمانی
که اینجا صحبت رزم است، نه هوای نفسانی
****
سرم را سری متراش، ای استاد سلمانی
که این سر گفت بله قربان،برد هر امرو فرمانی
ایستگاه سربازی وبلاگ برگزیده